مشوشم، شبیه صبح شنبه ام
کرختیِ فضای ظهر کافه ام
چرا کسی توجهی نمی کند
که ناامید نیستم... کلافه ام
چقدر سعی کرده ام نشان دهم
که خسته نیستم، ادامه می دهم
که راضی ام به روزمرگی... ولی
دوباره داد می زند قیافه ام
همیشه فکر می کنم که دیگران
به چشم چی به من نگاه می کنند؟
درست یا غلط، خلاصه هرچه هست
همیشه فکر می کنم اضافه ام
همیشه خنده های خشک مرضیه
مرا به سمت مرگ پرت می کنند
و کودکی من کنار مرضیه
جنازه می شوند در ملافه ام
نشانه های آخرالزمانی ام
پناه می برم به رخ ندادنم
حقیقتی ست آشناییِ تو که
ظهور کرده بود در خرافه ام
برچسب : نویسنده : m21tira بازدید : 3